خاطره
بعضی خاطرات گاه گاهی به ذهنت سرک میکشند و حال وهوایت را عوض میکنند ومیروند وبعضی خاطرات هرگز تنهایت نمی گذارند نه میروند نه سرک میکشند مثل یک گوشواره به ذهنت آویزان میشوند مثل یک چراغ روشن بیدار نگهت میدارند گوشه ی ذهنت جا خوش میکنند ولی در تمام زندگیت جاری میشوند این خاطره که امروز برایتان مینویسم یکی از همانهاست که در زندگیم جاریست نه فراموش میشود نه کم رنگ .
سال اول ورودم به حوزه بود روزهای چهارشنبه یک ساعت اختصاص به سخنرانی ودرس اخلاق داشت در اخلاقی که استادی داشت که نمونه بارز اخلاق ومنش اسلامی بود استاد علی مازارچی که سخنران ومعلم قرآن او هم پزشک بود وهم فلسفه خوانده بود وهم حوزه خوانده بود و استاد بود استاد اخلاق روزی در همان کلاس ها که شرح خطبه حضرت زینب سلام الله علیها بود برایمان خوابی راتعریف کرد که هرگز فراموش نمیکنم ،ایشان تعریف کردند : ((شبی پدر مرحومم را در خواب دیدم پدرم گفت پسرجان میخواهی از این دنیا به تو چیزی بگویم گفتم بله البته پدر گفت : “گره کار مردان در قیامت به دست امام حسین علیه السلام وگره کار زنان در قیامت به دست حضرت زینب سلام الله علیهاست.